امروز
دخترک ٥ سال و سه ماه و ٢٢ روزه ما امروز دلش خواست با لباس عروس و کاپ سفیدش بره مهد.بعد هم دوست داشت کمی رژلب بزنه و بقول خودش آرایش کنه...البته بوی عطر ورساچه مامان بزرگ که دیشب چندین پیس پیس خودشو مهمون کرده بود حالا حالا ها از اون نمیپره که ...امروز بعد از چند وقت که لباسشو پوشید متوجه شدم حسابی توی تنش فیکس شده و ...دخترک ما خیلی تغییر کرده. البته که مامانها خیلی ذوق و شوق قد و بالای دخترکشون رو دارن و حتی اون مامان سوسکه قربون دست و پای بلوری بچه اش میشده ولی انصافا خیلی شیرینه که جلوی چشمت این موجود خواستنی لحظه به لحظه و تند تند داره بزرگ میشه و همش استرس داری مبادا از درک این تغییرات یهویی جا بمونی.... خدایا شکر...شکر ...هزا...
نویسنده :
مامان
12:49